باز بغضم شده سد یا تو رقیقی ، نفسم!؟
روبه تلخیست چرا ثانیه های ملسم؟
سیری از سِیر در آبادی چشمت!؟ هرگز
نزنی پلک که شوریده سری بوالهوسم
چارسویم که نباشی برهوت غم توست
میکند زیر وزبر، خار وخس ِ پیش وپسم
میشوم هر چه در آئینه ی حسرت تکثیر
تنگ تر میشود انگار فضای قفسم
شور عشقت شده آویزه ی هر واژه - یقین
درد شیرین تو آمیخته با شعر گسم
روشنم کن که برای دل من میمانی
همدمم نیست مگر سایه ی فریاد رسم